نشستم روی کاناپه توی هال. خب از وقتی مطلب قبلی رو نوشتم اتفاقاتی افتاد و من هنوز هم با همسرم زندگی میکنم. جالبه بگم که زندگی انگار به روتین قبلش برگشته. همه چیز در ظاهر در صلح و صفاست.... ولی من ار قلبم مطمئن نیستم... میدونم شاید احساس و رفتار من درباره اون ماجرا یه کمی زیادی بود. خب من کلا چنین آدمی ام. آدم انفجاری! آدمی که پر هیاهویه و سریع به هم میریزه و اور ری اکت داره و البته خیلی زود هم فروکش میکنه و میشینه سرجاش! ولی درباره قضیه ای که گفتم؛ اصل مطلب سرجاشه. من مطمئنم که کار همسر و مادرش بسیار بسیار اشتباه بود و از حرفم پایین نمیام.

مامانم هم زنگ زد به همسرم و شستش و گذاشتش کنار! در نتیجه اینکه من با خانواده همسر قطع ارتباط کردم و اون هم با خانواده من. فعلا هم بین خودمون همه چیز گل و بلبله ظاهرا.

دوشنبه مامانم ظهر دخترعمه اش رو برای ناهار دعوت کرده بود. من هم کلی کار داشتم و دیگه تند تند آماده شدم که خودمو حداقل به ناهار برسونم چون بالاخره از شهرستان اومده بودن و مامان منم کلا آدمیه که هممه چیز رو تا جایی که بشه مفصل برکزار میکنه. دیدم نرسیدم بیام کمکش و این حرفا، گفتم حداقل به ناهار برسم. حالا همسر هم ماشینو گذاشته بود برای من؛ ولی من اومدنه دیدم سوییچ نیست و بعد از زنگ فهمیدم جناب سوییچ منو هم با خودش برده!

خلاصه اسنپ گرفتم چون من کلا خیلی اسنپ میگیرم. بعد اتفاقا ماشینش هم مال سه چهارتا خونه اونورتر بود و از اونجا اومد بیرون یارو.

ما هم رفتیم تهران... حالا یه دستم کوله پشتی لپ تاپ سنگین و یه دستمم کیسه وسایلم. دیگه تا رسیدم به آسانسور دیدم گوشیم نیست! سریع اومدم خونه و به مامانم گفتم. به گوشیم که زنگ میزدم زنگ میخورد ولی کسی برنمیداشت. خلاصه بعد نیم ساعت که تونستم زنگ بزنم به پشتیبانی اسنپ؛ طرف گفت ما زنگ زدیم به راننده و گفته اینجا نیس! بعدشم دیگه گوشیم خاموش شد.

این ماجرا کلی اعصاب خوردی برای خودم و خونوادم داشت. هم ضرر مالی و رفتن گوشی، هم اینکه سیم کارت اصلیم رو بابا پونزده سال پیش از یه مغازه خریده بود و دیگه هم نرفته بودیم دنبال به اسم زدنش.

از همه بدتر هم اینکه اسنپ به عنوان یه شرکت بی مسئولیت تو ذهنم ثبت شد. ۸۸۰۰۰ تومن پول اسنپ میدیم که اینجوری بشه؟

بگذریم... فرداش رفتم همراه اول و ایرانسل و خداروشکر تونستم سیم کارتامو بگیرم. بعدشم رفتم ژلیش ناخنمو برداشتم و دو سه تا لباس هم خریدم.

همسر برام گوشی جدید سفارش داده بود که همون روز بیاد چون فرداش قرار بود برم سفر... منم تندتند کارامو کردم و ناهار خوردم و اومدم خونمون. هرچی هم منتظر موندم دیجی کالا نیومد و بعد گفت نتونسته پیکشون اون روز به دستم برسونه! اینم از ضرر دیجی کالا به ما...

خلاصه گوشی داغون همسرو برداشتم که حداقل بتونم زنگ بزنم. بعد هم وسیله هامو جمع کردم و موساکا پختم. قبلش چیزکیک هم پخته بودم به مناسبت تشکر از همسر که وقتی دیدم گوشیم نمیاد؛ همشو خودم خوردم....

شب هم کلیییی گریه کردم و اعصابم خورد بود و اینا.

فرداش یعنی چارشنبه، دوستم اومد دنبالم تا با خواهرش سه تایی بریم سفر. و من درست همون موقع پریود شدم تا کلکسیون غصه هام کامل بشه!

اما خودمو کنترل کردم.... و خب یکی از بهترین سفرهام بود. خمام، رشت و زیباکنار.... یه سفر سه روزه سه تایی و بسیار دلچسب....

هاستل هم رفتیم که چه تحربه عجیبی بود برامون... بی نهایت هم خوردیم... دیشب هم رسیدم و الان وسایل سفر همه شسته شده و جاانداخته شدن و خودمم تمیز و مرتب نشستم اینجل با گوشی جدیدم؛ اما از صبح آب نداریم و من موندم که چجوری میشه ناهار بپزم؟