یادم رفته بود این تپش قلب ها، این حال عجیب غریب چجوریه.

من دیگه تو فکرت نیستم. میدونم عشقی که یک سال و خرده ای فقط تو دل من طول کشید؛ بچه گونه و الکی بود. میدونم هیچ جوری شبیه اون مرد رویایی که تو ذهنم ساختم نبودی. راستش الانم اتفاقی پیجت بالا اومد. ولی انگار بدنم با دیدن عکست؛ یاد اون روزا افتاد؛ روزای تپش قلب؛ روزای پیاده روی طولانی و آهنگ گوش کردن و بت فکر کردن و این حس عجیب غریب. تو این حال و هوا من عاشقی کردم... شاید واسه همین دوباره زمستون یاد تو افتاده دلم...

تو برام مهم نیستی؛ دلم برات تنگ نشده؛ اما برای این حال؛ برای این تپش قلب؛ برای این قلبی که انگار تو قفسه سینم جا نمیشه چرا.... چقدر بیقرارم....